اصول اولیه فیلمسازی – بخش اول: اندازه نما در شایگان

تصویربرداری خوب، قصه گویی خوب، داستان پرکشش: از ابتدای پیدایش سینما تاکنون هیچ چیز تغییر نکرده است. فقط حالا هر کس که قصه ای داشته باشد، ابزار نقل کردن آن را هم در اختیار دارد. اما فیلمسازی هم – مثل تمام هنرهای دیگری که در طول این سالها شکل گرفته و صیقل خورده اند – یک سری اصول اولیه و “زبان” مخصوص به خود را دارد، که اول باید آنها را بشناسید، بعد اگر خواستید، می توانید از آنها چشم پوشی کنید. این اصول اولیه را می توانید خودتان یاد بگیرید، یا راه میان بُر را انتخاب کنید و از کسی بخواهید آنها را به شما یاد بدهد.

حالا برگردیم به شروع صحبتمان، یا همانطور که شخصیت اِدی خوشگله از فیلم “سگ های انباری” می گفت: “اول آخریا”. برای اینکه فیلم خوبی ارائه کنیم، حال چه درام، چه کمدی، مستند یا انیمیشن، باید به این موارد توجه کنیم:

  • اندازه نما
  • زاویه دوربین
  • نوردهی
  • لنز
  • پوشش دهی صحنه
  • البته فقط اینها نیست (کمی فکر کنید: فوکوس، حرکت دوربین، سرعت شاتر، عمق میدان) اما همین هم برای شروع خوب است. اگر اینها را خوب بلد باشید کلی جلو می افتید. قصد داریم طی چند مقاله این فاکتورها را بررسی کنیم.

    اندازه نما

    در تئاتر همه چیز از یک زاویه باز دیده می شود، یا بهتر است بگوییم از نقطه نظر تماشاگر، اما در فیلم، فیلمسازها دوست دارند آنچه تماشاگر می تواند ببیند را تحت کنترل خود در بیاورند، و برای این کار به نما، پلان یا شات متوسل می شوند. احتمالاً نام بعضی از نماها برای شما آشناست: مثل کلوزآپ (نمای نزدیک). با تغییر تصاویر، نام نماها هم تغییر می کند. بهتر است با نماهای عریض تر شروع کنیم، چون خیلی از صحنه ها را در بر می گیرند.

  • البته فقط اینها نیست (کمی فکر کنید: فوکوس، حرکت دوربین، سرعت شاتر، عمق میدان) اما همین هم برای شروع خوب است. اگر اینها را خوب بلد باشید کلی جلو می افتید. قصد داریم طی چند مقاله این فاکتورها را بررسی کنیم.

    اندازه نما

    در تئاتر همه چیز از یک زاویه باز دیده می شود، یا بهتر است بگوییم از نقطه نظر تماشاگر، اما در فیلم، فیلمسازها دوست دارند آنچه تماشاگر می تواند ببیند را تحت کنترل خود در بیاورند، و برای این کار به نما، پلان یا شات متوسل می شوند. احتمالاً نام بعضی از نماها برای شما آشناست: مثل کلوزآپ (نمای نزدیک). با تغییر تصاویر، نام نماها هم تغییر می کند. بهتر است با نماهای عریض تر شروع کنیم، چون خیلی از صحنه ها را در بر می گیرند.

     

    “رستوران مانکز” از سریال کمدی “ساینفلد” که در حقیقت همان “رستوران باب” خیابان برادوی است

  • نمای معرف / زاویه عریض

    نمای رستوران در سریال “ساینفلد” یا اولین تصویر تهران در “آرگو” (بن افلک، ۲۰۱۲) را یادتان هست؟ نمای معرف (establishing shot)، صحنه را تعیین می کند، بخشی از داستان را معرفی می کند، و به همه نشان می دهد که بقیه داستان قرار است کجا رخ بدهد. در بیشتر فیلم های هالیوودی، اغلب اوقات نمای معرف توسط مجموعه دیگری از عوامل فیلمبرداری می شود که واحد دوم نام دارند. دلایل مختلفی هم برای آن وجود دارد، اما مثل اکثر چیزهای دیگر مربوط به فیلم و تلویزیون، دلیل عمده آن بودجه است: خب معلوم است که هزینه تولید خیلی کم تر می شود اگر مثلاً به جای “رابرت ریچاردسون” (مدیر فیلمبرداری آثاری مثل “هوانورد”، “هوگو” و “جانگوی رها شده”)، فلان فیلمبردار منتظر بماند تا خورشید روی برج ایفل غروب کند.

    بعضی از نماهایی که زاویه عریض دارند، نماهای مادر یا مسترشات (Master shot) نامیده می شوند. در مبحث “پوشش دهی صحنه” بیشتر در مورد آن صحبت خواهیم کرد، فقط همینقدر بدانید که این نما یک نمای عریض واحد است که کل یک صحنه را از آغاز تا پایان پوشش می دهد، و خیلی اوقات کارگردان اول یک مسترشات می گیرد و بعد به سوژه نزدیک تر می شود و با استفاده از نماهای دیگر صحنه را پوشش می دهد.

     

    استیو مک کوئین در “هفت دلاور”

  • کلوزآپ (نمای نزدیک)

    در کلوزآپ، سوژه معمولاً تمام قاب را پر می کند. معمولاً زمانی از این نما استفاده می شود که شاهد یک لحظه دراماتیک در چهره یک شخصیت، یا یک شیء مهم در دستان او هستیم. در هر صورت، این نما توجه شما را از جریان اصلی فیلم منحرف کرده، شما را به دنیای شخصیت و گاهی حتی به درون ذهن او وارد می کند. شایع است که بسیاری از بازیگران هالیوودی بهترین اجرای خود را زمانی ارائه می کنند که می دانند در یک نمای کلوزآپ قرار دارند، تا مطمئن شوند که این نما در تدوین نهایی در فیلم گنجانده خواهد شد. اگر فرصتی دست داد، “هفت دلاور” (جان استرجس، ۱۹۶۰) را ببینید. در این فیلم “استیو مک کوئین” جوان و “یول براینر” کهنه کار دو ساعت تمام برای نماهای کلوزآپ با یکدیگر رقابت می کنند. واقعاً خیره کننده است، و ظاهراً این مسئله به قدری براینر را آزار داده که حاضر نشد به همراه استیو مک کوئین در قسمت دوم این فیلم ظاهر شود.

     

    نمای چشم دکتر دیو بومان در فیلم “۲۰۰۱: یک اُدیسه فضایی” ساخت کوبریک

    نمای بسیار نزدیک

  • نمای بسیار نزدیک (Extreme Close-up) باز هم به سوژه نزدیک تر می شود، تا اثر دراماتیک بیشتری بر تماشاگر بگذارد. در سال های ۱۹۹۰، با فیلم هایی مثل قطاربازی (Trainspotting، دنی بویل، ۱۹۹۶) و داستان عامه پسند (Pulp Fiction، کونتین تارانتینو، ۱۹۹۴)، استفاده از نماهای بسیار نزدیک برای نشان دادن فرو رفتن سوزن سرنگ در بازو انگار مُد شده بود، که مو را به تن آدم سیخ می کرد. از نمونه های مشهور دیگر این نما می توان به نمای چشم دکتر دیو بومان در ۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی (استنلی کوبریک، ۱۹۶۸)، نمای بریدن سیم آبی / سیم قرمز در فیلم سرعت (ژان دبونت، ۱۹۹۴)، یا نمای کفش های خاک گرفته مارکِ ایر جردن در فیلم کار درست را بکن (اسپایک لی، ۱۹۸۹) اشاره کرد.

     

    رایج ترین قاب در فیلم – نمای متوسط

    نمای متوسط

  • نماهای متوسط (medium shots) احتمالا رایج ترین نماها در تمام فیلمها و برنامه های تلویزیونی هستند. تعریف دقیقی برای این نما وجود ندارد، اما معمولاً این نماها شخصیت ها را از کمر تا بالای سر در قاب نشان می دهند. بسیاری اوقات از آنها در صحنه هایی استفاده می شود که دیالوگی میان دو نفر در جریان است. نماهای متوسط گاهی “تک نفره” هستند (یعنی زمانی که فقط یک نفر در کادر است) و گاهی هم “دو نفره” (وقتی دو نفر در کادر هستند). برای مثال، تقریباً تمام صحنه های بیمارستانی حاوی نماهای متوسطی هستند که در آنها دو نفر در راهرو به سوی دوربین در حرکتند، و باز تقریباً تمام صحنه های دادگاه حاوی نمای متوسطی از یک وکیل هستند که در کنار هیئت منصفه ایستاده است.

     

    یک نمای کثیف کلاسیک که چارچوب درب را خارج از فوکوس قرار داده است

    نمای کثیف و نمای تمیز

    دو واژه دیگری که گاهاً سر صحنه استفاده می شوند نماهای “کثیف” (dirty) و “تمیز” (clean) هستند. “کثیف” یعنی زمانی که نما بخشی از یک سوژه دیگر را نیز در بر می گیرد، که معمولاً خارج از فوکوس است (بخشی از تصویر که وضوح ندارد “کثیف” است). به این ترتیب سوژه ای که صحبت نمی کند در نما گنجانده می شود تا ارتباط فضایی میان دو سوژه مشخص گردد. نمای “تمیز” دقیقاً برعکس است، یعنی زمانی که سوژه به تنهایی در قاب قرار می گیرد. واژه جالب دیگری که به دوران فیلم های وسترن آمریکا بر می گردد، “نمای گاوچران” (Cowboy shot) است، که بازیگر را از سر تا بالای زانو در کادر قرار می دهد، تا تماشاگر بهتر بتواند تفنگ او را ببیند.

     

    اسکات (پل مرکوریو) و فران (تارا موریس) در صحنه ای از “اکیداً تالار رقص”

    نمای دور

    نمای دور هم مثل نمای معرف می تواند یک مسترشات باشد. نمای دور (Long shot) شخصیت را به طور کامل از سر تا پا نشان می دهد، و معمولاً در سکانس های اکشن، یا صحنه های رقص استفاده می شود تا بتواند دلاوری و مهارت شخصیت ها را در لحظه به نمایش بگذارد. برای نمونه به فیلم های هویت بورن (داگ لیمان، ۲۰۰۲) و اکیدا تالار رقص (باز لورمن، ۱۹۹۲) نگاهی بیندازید.

    و اما تمرین شما: دفعه بعد که یک فیلم یا برنامه تلویزیونی را تماشا می کنید، به نماها توجه کرده و نوعشان را بگویید (البته نه با صدای بلند، وگرنه مجبورید فیلم را تنها تماشا کنید)، و مهم تر از آن به انتخاب های فیلمساز توجه کنید و ببینید که چطور به پیشبرد داستان کمک می کنند.

  • تهیه و تولید در گروه تبلیغاتی شایگان

نوشته های اخیر

دسته بندی ها